Web Analytics Made Easy - Statcounter

عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار سرنوشتش با جنگ رقم خورده بود تا آنجا که در میانه جنگ به دنیا آمد و در پایان زندگی هم مشغول محاصره هرات بود اما همه اینها باعث نشده بود تا این شاهزاده قاجاری به این فکر نکند که چگونه می تواند قدر و قیمت جنگجویان مغرب زمین را داشته باشد و انتقام خود را از روس ها به خاطر تاراج ایلات بگیرد اما دریغا و درد که جهان به او وفا نکرد و فرصت کافی نداشت تا به قول خودش ایرانیان را هشیار کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!






دست کشیدن از محاصره هرات و کسالت عباس میرزا

بعد از عهدنامه های گلستان و ترکمنچای، زمامداران ایران که از طرف روسیه حمایت و پشتیبانی می‌شدند، توجه خود را به سمت هرات معطوف کردند. عمال دولت روس مناسب و صلاح می دانستند که زمامداران دولت ایران به ازای ایالاتی که در شمال غرب از دست داده بودند، متصرفاتی در مشرق ایران به دست آورند. عباس میرزا با سپاهی عازم آن خطه شد. حاکم سرخس، نسا و اشک آباد را گوشمالی داد و به کامران میرزا حاکم هرات دستور داد به دولت ایران مالیات بپردازد. در برابر پاسخ نامساعدی که از طرف کامران میرزا رسید، ولیعهد هرات را محاصره کرد.

هرات در محاصره عباس میرزا بود که فتحعلی شاه قاجار به دلایل نامعلوم عباس میرزا را فراخواند. ولیعهد فرزند خود محمد میرزا را برای ادامه محاصره شورشیان در هرات باقی گذاشت و خود عازم تهران شد اما در حوالی مشهد بیماری کهنه کلیه‌اش تشدید شده و در آنجا برای مداوا ماند.

پزشک انگلیسی هم ولیعهد را نجات نداد

چارلز کورمیک پزشکی انگلیسی بود که در ۱۲۲۳ قمری همراه هیات های سیاسی دولت انگلیس به ایران آمد و به واسطه خلاقیت و دقتی که در امر مداوا و معالجه چند بیمار از خود نشان داد، باعث شد تا فتحعلی شاه او را روانه اردوی فرزندش عباس میرزا کند. کورمیک به مدت ۲۲ سال به‌عنوان پزشک مخصوص ولیعهد در سفر خدمت کرد و در هر ۲ زمینه پزشکی- سیاسی نقشی برجسته ای داشت. به نظر می آید که او عامل نفوذی انگلیس در دربار عباس میرزا بود زیرا وزیر مختار انگلیس را از بروز هرگونه مسایلی در دربار نایب‌السلطنه، مطلع می‌کرد و در بیشتر نبردها به‌ویژه جنگ ایران و روس حضور داشت.

کورمیک هنگامی که عباس میرزا در مشهد بیمار شد به دستور فتحعلی‌شاه و با اعتباری به مبلغ پنج هزار تومان برای معالجه ولیعهد به سمت خراسان حرکت کرد اما فردی ندانست که چه اتفاقی افتاد و چه دست های مرموزی به حرکت در آمد که این طبیب و حکیم حاذق در کاروانسرای میامی واقع در ۶۰ کیلومتری شاهرود ناگهان از دنیا رفت. سر هارفورد جونز علت مرگ وی را ابتلا به همان بیماری نایب‌السلطنه یعنی تب مزمنی عنوان می‌کند که وی برای درمانش رفته بود اما احمدمیرزا عضدالدوله در تاریخ عضدی می نویسد که خبر ناخوشی ولیعهد هم مدتی بود به عرض رسیده حکیم کورمیک به تعجیل روانه شده بود. بنابراین عضدالدوله اشاره ای به تعجیل پزشک انگلیسی می کند که برای مداوای ولیعهد می بایست می رفت اما معلوم نیست این تعجیل چرا و چگونه انجام شده است.

اگرچه پس از اینکه خبر درگذشت، پزشک انگلیسی به فتحعلی شاه رسید او بابا حکیم باشی را که در زمره کاروان اعزامی به فرنگ بود و از آن طریق با اصول طب جدید آشنایی داشت، برای معالجه ولیعهد روانه مشهد کرد اما همزمان که بیماری عباس‌میرزا شدت می‌گرفت، خبر رسید که بابا حکیم‌باشی نیز از دنیا رفته است.



بیماری و درگذشت ولیعهد

در خصوص بیماری و درگذشت عباس میرزا روایت هایی شده است. به همین دلیل عده ای بر بیمار شدن و درگذشتش تاکید دارند و عده ای دیگر اعتقاد دارند که ولیعهد لایق قاجاری مسموم و از دنیا رفت. از این رو برخی از مورخان به نقش پزشک انگلیسی عباس میرزا در مرگ او اشاره کرده و قائل به مسموم شدن ولیعهد هستند. البته وقتی بیماری عباس میرزا شدت یافت و شاهزاده قاجاری از درد کلیه بخود می پیچید این پزشک انگلیسی به او گفت که بیماریش خطر فوق‌العاده‌ای برای وی ندارد و هلاک آور و کشنده نیست و شما نباید نگران این قضیه باشید. اگرچه عده ای دیگر معتقد هستند که سالیان متمادی بود که یک بیماری مزمنی، دستگاه گوارش و کلیه های عباس میرزا را مورد حمله قرار داده بود و مزاج این شاهزاده را از حالت اعتدال خارج کرده بود.

به هرترتیب عباس میرزا در شب دوم آبان ۱۲۱۲خورشیدی پس از بازگشت از زیارت امام رضا (ع) حالش دگرگون شد و شاید بیشتر ناشی از مسمومیتی مرموز بود که عده ای تاریخ نگاران به آن اشاره کرده اند. این حالت طوری عباس میرزا را به رخوت، سستی و بیحالی دچار کرد که سرانجام او را از پای درآورد.

در ساعت های پایانی عمر ولیعهد علی اصغر خواجه در کنارش بود. عباس میرزا که مرگ خویش را قطعی می بیند به خواجه وصیت می کند تا او را در صحن مطهر حضرت دارالحفاظ رضا(ع) به خاک بسپارند. آنگاه کلمه توحید را بر زبان می آورد و چشم از جهان فرو می بندد.

عباس میرزا در بخشی از وصیت‌نامه خود از جنگ‌های زیان‌بار و بی‌حاصل با روس ها نیز سخن می گوید و می نویسد: برای ۲۰۰ ‌هزار تومان ۱۰ کرور دادیم و هزار کرور ملک رفت و سالی ۱۰ کرور ضرر و زحمت‌های دیگر دادیم و جان من هم از غصه رفت!

آوردن خبر مرگ عباس میرزا برای فتحعلی شاه

احمدمیرزا عضدالدوله در تاریخ عضدی روایتی اندوهناک و غم‌انگیز از آوردن خبر مرگ عباس میرزا برای پدرش فتحعلی‌شاه دارد. چنان که می نویسد: پس از آنکه خبر وفات ولیعهد جنت مکان از خراسان رسید علی‌خان ظل‌السلطان ۲ شبانه‌روز از خانه بیرون نیامد. وقت شام و ناهار حضرت شهریاری جویای حال او می‌شد. می‌گفتند تکثر مزاج دارد ... روزی تمام اولیای دولت در دیوانخانه جمع شدند تا این خبر را به عرض برسانند. وقت عصری بود که حضرت خاقان به قاعده معمول در اتاق سه ارسی رو به قبله خلوت کریمخانی نشستند. عضدالدوله و کامران میرزا در همان اتاق ایستاده بودند. سه نفر عمله خلوت در راهرو اتاق بودند. چند نفر خواجه‌سرایان دم دری که رو به اندرون می‌رفت نشسته بودند ... شاهنشاه فرمودند الهیارخان بیاید. فرمودند چاپار خراسان آمده است یا نه؟ عرض کرد میرزاعلینقی خان آمده است.

بعد از این صحبت ها فتحعلی شاه به پزشک انگلیسی اشاره می کند که با پنج هزار تومان پول برای مداوای ولیعهد فرستاده شده است اما الهیارخان به او می گوید که حالت ولیعهد خوب نبوده. از قضای آسمانی حکیم صاحب در منزل میامی جهان فانی را وداع گفته. سخن که به اینجا می رسد فتحعلی شاه می گوید: الهیارخان پس بگو عباس میرزا مرده. آصف‌الدوله به گریه افتاد. عرض کرد خداوند سایه مبارک قبله عالم را از سر اهل مملکت کم نفرماید ... بحمدالله در هر ولایتی یک نایب‌السلطنه دارید ... آصف‌الدوله بی‌اختیار گریه می‌کرد و اشک از ریش او می‌چکید ولی حضرت شهریاری خم به ابرو نیاورد.

اما صحبت های فتحعلی شاه با الهیارخان نشان می دهد که شاه قاجاری اعتقاد خاصی به ولیعهد خود داشت و با وجود اینکه در هر ولایت خود یک شاهزاده داشت اما عباس میرزا را به گونه ای دیگر می دید تا آنجا که در جواب الهیارخان می گوید: انصاف نکردی که گفتی در هر ولایت یک عباس میرزا داری. باید عرض کنی بعد ۷۰ سال عمر با این کثرت اولاد و ۴۰ سال سلطنت دیدی که از دنیا بی‌اولاد و بلاعقب رفتی!

گریه های فتحعلی شاه برای عباس میرزا

در همان تاریخ عضدی آمده است که فتحعلی شاه با شنیدن خبر درگذشت ولیعهد به هیچ قسم جزع و گریه نمی‌کرد و به رسم همیشه فرمایشاتش را بلند می گفت تا آنجا که میرزاحسن حکیم باشی به ملامحمدعلی کاشی ندیم شاه گفته بود که فتحعلی شاه بردباری می‌کند و می‌ترسم بغض گلویش را گرفته دق کند. حتماً برو به اتاق و مطلبی عرض کن که شاه به گریه بیفتد. به همین دلیل ملامحمد علی کاشی وارد اتاقش می شود و می گوید: در ماتم محمدعلی میرزا حق داشتی که هیچ گریه نکردی مثل نایب‌السلطنه داشتی حالا چرا آسوده نشسته‌ای؟ . . . یک سماور بسیار بزرگی در میان طاق‌نمای خلوت کریمخانی بود ... شاه در کمال آرامی فرمودند: آخوند، گریه پدر برای پسر مذموم است اما اگر یک مخبر صادقی حاضر بود و خبر می‌داد اگر من در میان این سماور بنشینم و این آب به قدری بجوشد که تمام بدنم تحلیل رود ... عباس میرزا از دار بقا به دار دنیا رجعت خواهد کرد به سر مبارک شاه شهید به اشد رضا تن به قضا در می‌دادم.

در ادامه عضدالدوله می نویسد: بعد از این فرمایشات و مرخص شدن حضرات و معلوم داشتن تکلیف عزاداری خواجه‌ها به رسم معمول ۱۲ شمعدان طلا را روشن کرده تا به حیاط چشمه که تا خلوت کریمخانی سه حیاط بزرگ فاصله است تشریف بردند به نمازخانه رفته مشغول نماز شدند. حاجیه استاد که نمازخانه، جانماز، قران و دعا در دست ایشان بود روایت کرده که وقتی رفتم جانماز را برچینم دیدم مهرنماز از گریه شاهنشاه مثل این است که در آب افتاده باشد. این سه شبانه‌روز احدی از شاهزادگان به حضور نیامدند و از زن‌ها و دختران و عروس‌ها هیچ کس را احضار نفرمودند.

دریغ و درد که آسمان نخواست که ایران نظام گیرد

میرزا ابوالقاسم قائم مقام که داماد فتحعلی شاه بود بعد از دریافت خبر درگذشت ولیعهد در نامه ای که برای شاهزاده خانم خواهر عباس میرزا همسر خود می نویسد بیان می دارد که: شاهزاده جان قربانت شوم! ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم که خاک بر سر من باد و مهربانی من. اما یقین بدانید که در این واقعه‌ هایله که خاک بر سر من و ایران شد، تلف خواهم گردید … دریغ و درد که آسمان نخواست که ایران نظام گیرد و دولت و دین انتظام پذیرد. در این اعصار و اعوام کسی مثل ولیعهد جنت‌ْمکان یاد ندارد؛ عدل محض بود، محض عدل بود. حق خدمت خوب می‌دانست و قدر نوکر خوب می‌شناخت. به خدمت جزئی نعمت کلّی می‌داد، ایتام را پدر بود و ارامل را پسر. اهل آذربایجان در مدت ۳۰ سال پرورده‌ احسان بودند. اهل خراسان را در این مدت سه سال، چنان بنده‌ عدل و انعام و غلام فضل و اکرام خود فرمودند که صد برابر مطیع‌تر از اهل آن سامان شده بودند. این غلام پیر به چه زبان بگوید و به چه بیان بنویسد؟ خدا نخواست که جهان در عهد جهان‌داری او زنده و نازنده شود.

صف کشیدن شاهزادگان قاجاری برای ولیعهدی

از نخستین پیامدهای درگذشت عباس میرزا، آشکار شدن داعیه های ولیعهدی و جانشینی شاه به وسیله برخی شاهزادگان مدعی بود که لااقل در هنگام حیات ولیعهد به خاطر جایگاه و موقعیت برجسته او مجال طرح آشکار نمی یافت اما با درگذشت او امید مدعیان سلطنت آینده قاجارها احیا شد و همین امر هم باعث شد تا دسته بندی های سیاسی شکل بگیرد تا به این ترتیب شاهزادگان ارشدی مانند حسینعلی میرزا فرمانفرما، محمدقلی میرزا، محمدولی میرزا، حسنعلی میرزا و ظل السلطان سودای سلطنت در سر داشته باشند و انتصاب محمدمیرزا به ولیعهدی و جانشینی شاه را به راحتی نپذیرند. بنابراین، مدعیان با جبهه بندی هایی که با برخی عناصر برجسته دیوانی و نظامی شکل دادند، در صدد برآمدند قبل از اعلام رسمی ولیعهدی محمد میرزا دست به کار شوند تا اینکه فتحعلی شاه، محمد میرزا را از خراسان فرا خواند و او را رسماً به عنوان ولیعهد و جانشین خود تعیین کرد.


منبع: پارسینه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۷۵۷۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چگونه خنجر شمر به قصر محمدیه رسید؟

همشهری آنلاین- صفورا صادقی: محله محمودیه واقع در منطقه یک تهران مانند دیگر نقاط شمال تهران به دلیل داشتن آب و هوای خوش و قناتهایش مورد توجه دودمان قاجار قرار داشت. محله محمودیه که ایستگاهی به همین نام در خیابان ولیعصر دارد، از شمال به زعفرانیه، جنوب به بزرگراه چمران، شرق به الهیه و از غرب به محله ولنجک و اوین محدود می‌شود وجزء مناطق گران و لوکس تهران است.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

در سال‌های دور نام این محله محمدیه بود که به خاطر وجود قصر محمدشاه قاجار بود که بعد از فوت او به قصر شوم معروف شد. تغییرات محله و تاریخچه آن را نصرالله حدادی، تهران‌شناس، چنین توضیح می‌دهد: «اواخر سلطنت محمدشاه قاجار، صدراعظم او حاج میرزا آقاسی که جزو ملاکان بزرگ تهران بود، اراضی این منطقه را به شاه بخشید تا درآن قصر و باغی بسازند و شاه به آنجا نقل مکان کند. پس از ساخته شدن قصر و سکونت محمدشاه در آن، بیماری شاه شدت گرفت و از دنیا رفت. به همین علت بود که این قصر بین اهالی شوم و بدشگون خوانده شد. طوری که اعتماد السلطنه می‌نویسد:«ناصرالدین شاه سر ناهار فرمودند می‌خواهم باغ فردوس را ۲۰ هزار تومان بخرم. من عرض کردم که شاه مرحوم در قصر محمدیه نزدیک باغ فردوس مرحوم شد، من به دلم بد آمد. شما آنجا را ابتیاع نفرمایید. عجب این حرف موثر شد. فی‌الفور به هم خورد.» (روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، شعبان ١٣٠٢هجری قمری) به این ترتیب منحوسی باغ محمدیه تا باغ فردوس را هم دربرمی‌گرفت.»

حدادی ادامه می‌دهد: «حاج ملاعباس ایروانی ملقب به حاج میرزا آقاسی که بعد از مرگ قائم مقام فراهانی ردای صدارت دربار محمدشاه را به تن کرد، در تهران و ایران یکهزار و سیصد و سی و هشت بلوک و قریه و آبادی و مزرعه داشت و از ملاکین بزرگ ایران بود. از جمله املاک وی بازار عباس آباد، محله کنونی دکتر بهشتی و اراضی عباس آباد و حتی مالک اولیه منطقه قیطریه نیز حاج میرزا آقاسی بوده است. وی نفوذ زیادی در دربار قاجار داشت به‌طوری که با توطئه سفیر انگلیس قائم مقام فراهانی را در باغ نگارستان به قتل رساندند. حاج میرزا آقاسی در سال آخر حیات محمدشاه تمام املاک خود را به شاه هبه کرد که بعد از شاه جزء ثروت پسرش ناصرالدین شاه شد که به اصطلاح به آن «خالصجات حکومتی» می‌گفتند.

قصر محمدیه بعد از مرگ محمدشاه مورد بی توجهی خاندان قاجار قرار گرفت و بعد از سالها مخروبه شد تا اینکه «محمدرحیم خان علاء‌الدوله» آن را خرید و به «محمودعلاءمیر» که به احتشام السلطنه معروف بود سپرد. محمودخان علاءمیر عمارتی نو ساخت و نام آن را عوض کرد تا خاطره بدشگونی آن را از اذهان پاک کند و نام قصر و محله را به محمودیه تغییر داد. خاندان علاءالدوله به شقاوت و بیرحمی شهرت داشتند به طوری که یک ضرب‌المثل در تهران رواج یافت با این مضمون که "خنجر شمر در خانه علاء‌الدوله است".»

نام محمودیه هم اکنون بر این محله ماندگار شده است. و اما داستان محله محمودیه در این مقطع به پایان نرسید بعد از چند سال فردی سوئیسی به نام دکتر «اشتمپ» که دندانپزشک مخصوص دربار احمدشاه قاجار بود کلیه این اراضی را خریداری و آن را به قطعات کوچک‌تری تقسیم کرد و به خارجی‌هایی که برای ماموریت نظامی یا فرهنگی به ایران آمده بودند فروخت. و این گونه محله جدید محمودیه شکل گرفت. پس از خیابان‌کشی و مشخص شدن مناطق تهران در دهه ۳۰ و ۴۰ شمسی این محله جزء منطقه یک شهری شد و ساخت و سازهای جدید در آن بوجود آمد.

اکنون شاید اثری از آن عمارت و باغ‌های ییلاقی درباریان اثری نباشد ولی همچنان در اختیار اقشار مرفه جامعه است. برج‌ها و آسمان خراش‌هایی که خودنمایی می‌کنند گواه این مطلب است.

کد خبر 843082 برچسب‌ها منطقه ۱ شهردارى تهران

دیگر خبرها

  • محمود عباس: در صورت حمله اسرائیل به رفح، بزرگ‌ترین فاجعه تاریخ رقم می‌خورد
  • ببینید | دلم می‌خواست شاه ایران شوم
  • محمود عباس: حمله به رفح بزرگ‌ترین فاجعه تاریخ فلسطین خواهد بود
  • گروه موسیقی آهوی دشت شهربابک در بندر عباس به روی صحنه رفت
  • پرمخاطب مثل «گیل‌دخت»
  • تاریخ دقیق قرعه‌کشی جام حذفی ایران مشخص شد
  • نمایش و نقد فیلم‌تئاتر «شهر آفتاب مهتاب» در سینماتک خانه هنرمندان
  • چگونه خنجر شمر به قصر محمدیه رسید؟
  • خرافات عجیب ایرانیان دوران قاجار؛ از ناخن هدهد تا آش مخصوص شاه برای جلوگیری از وبا
  • ارسال ۲۴۰ اثر به جشنواره طوفان القوافی